دیگه این روزها به خودم و حرف هایم هم اعتماد ندارم !!!
چند وقتیه یه خوره به جونم افتاده که اول صبح وبلاگمو چک میکنم بعد میرم دنبال کار و زندگیم . برحسب عادت امروزم اومدم . بنر تبلیغاتی رو درست کردم گذاشتم و میخواستم برم که گفتم یه نفر هست که همیشه انلاینه بذاره داخل وبش بد نیست بهش گفتم جوابمو نداد یکی دیگه اومد یه پیام داد به اون پیشنهاد دادم . سر بحث رو باز کرد در مورد عشق و عاشقی درکش نمیکردم . ازش پرسیدم متاهلی یا مجرد ؟ هدفم این بود که جایگاه عشق رو درست تو زندگیش تبیین کنم و بگم . دیدم جملاتی نوشت که اصلن گیج گیج شدم شوکه شدم اولش این بود : متاهل ....... آخرش برای عشق و حالم نمیام !!!
وقتی بهش توضیحاتی دادم و .... دیدم میگه منم همین منظورم بود !!!
برام سخت گذشت به همین چند کلام سریع این طور منو هرزه و کثیف دید و فکر کرد اهل کثافت کاری و عشق و حالم و اگر متاهلی چرا ......./.
حرفهایش مثل پتک بود روی سرم . من در فضای مجازی درد دل نمیکنم آن هم با کسی که نمیبینمش یا نمی شناسمش . و اگر ببینم و بشناسم هم باز درد دل با هر شخصی نمیکنم درد دل کردن من بسته به شناخت نسبت به طرف مقابل و اعتمادم نسبت به اوست . حرفهایت بد سنگین تمام شد برایم ؛ انقدر که نتواستم برم برگشتم که بنویسم : تعهد در زندگی خیلی مهم است پایبند بودن به ارزش ها هم خیلی مهم است یعنی تو برای همسرت باش و همسرت برای تو . تو با او درد دل کن و او باتو. سخت گذشت برایم ببخشید واقعن ببخشید شرمنده ام معذرت میخوام لطفن دیگه به وبلاگم نیا.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0